آب
همان نور است
اما خیس!...
و " او " بر زمین
عشقی است
که خود را رسوا ساخته...
به همین سادگی!...
بغضت را در آغوشم بشکن
بگذار خرده هایش در جانم فرو رود
برایت از این خرده باران ها فانوسی می شوم
نه اینکه راهی را روشن کنم
یا خانه ای را...
تنها برای آن
که تا آخرین شعله
تورا نفس بکشم!