-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:20
«آغوش» مهتاب جاری می شود از پنجره در بطن شب یک چشم مات شیشه ها، یک دل میان تاب و تب دیوار می ریزد به هم در با تپش وا می شود آن یار جانی ناگهان در قاب پیدا می شود می بوسمش، می بوسدم، این از سلام عاشقی در دامنم پر میشود گلبرگ های رازقی می بارمش اشکی که از دلتنگی ام جاری شده در بارشم دستان او از جنس دلداری شده من می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:20
من با نوای باران شعر تو را سرودم ابری شدم که لبریز از واژه ی «تو» بودم دیدم تو را که آرام از خاطرم گذشتی چشمان شعر خود را بر مهر تو گشودم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:15
مدار قلب تو مادر مدار مهربانی بود شکفتی پرپرت کردند ای یاس شکیبایی یگانه دختر هفت آسمان معرفت بودی پس از تو با که خواهد گفت امیر از درد تنهایی؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:13
فاصله با دل پر درد من این بار چه کرد داغ دوری تو با این دل غم بار چه کرد یار من بودی و اینگونه ستم ها کردی آه، خودخواهی تو با لغت «یار» چه کرد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:12
زخم دلتنگی تو با دلم مأنوس است سوز این دلتنگی شرری هست مداوم بر جان با توام ای غم دلخواسته ای دشمن جان! با همه درد که آمیخته با روز و شبم دوستت می دارم!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:11
تو می درخشیدی به سان نرگسی شکفته در طلوع صبح باغ زمزمه رمزآلودت را چنان پرتوی مرئی می دیدم در ضیافتی که همه دل به تو باخته بودند شعری که گفته بودم را لابلای خوشبختی دیگران گم کردم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:10
ترم دوم کارشناسی بودیم. کلاس هایمان معمولی بود. با یک تخته و چند ردیف صندلی که پشت سرهم چیده شده بود. تدریس هم یا با توضیحاتی از پشت میز استاد بود و یا با وسایلی مثل تخته و ماژیک کامل می شد. اما درس تاریخ اسلام فرق داشت... استاد علاقه مند بود به جای استفاده از روش نسبتا قدیمی تخته نویسی، از نرم افزار پاورپوینت استفاده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:09
از آخرین نگاه تو در پیچ کوچه مان سال ها گذشت... دیوارهای خانه ترک خورده اند و من با قامت خمیده زنده به انتظار تنها ستون خانه ی در حال ریزشم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:08
مدتی است تظاهر به زندگی می کنم کسی مرا نمی بیند که شب ها بیدار در کوچه ها پرسه می زنم و قسم می خورم هیچ کس نمی داند که روزها که با آدم ها حرف می زنم در میانشان می نشینم یا به خرید می روم در خوابم اشتباه است باور کردن من من دیگر یک تاوان ابدی شده ام برای عشقی که روزی باید می گفتم و نگفتم و بعد از آن تبدیل شدم به دروغی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 18:07
قسم خورده بودم که اشکم نریزد برای فروغ نگاهی که در باورم روزگاری مرا دوست می داشت و اینک دو فنجان یخ بود دلم ساده بر هم نریزد ولیکن نمی شد نمی شدکه ویران نباشم... پس از رفتن او نمی شد چو طفلی که گم کرده خانه هراسان و گریان نباشم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 17:58
یک شب پیش از آن که مرگ -که صدای نعل های اسبش از دور به گوش می رسد- پشت دیوار خانه ام منتظر بایستد، از زبان تمام عاشق ها برای معشوق بوسه ای خواهم سرود بوسه ای که پیچکی می شود می پیچد دور تنم دور دیوارها دور تمام جهان باید کاری کرد پیش از آنکه مرگ -که صدای چهارنعل اسبش نزدیک است- دربزند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 دیماه سال 1396 19:03
من همانم که تو یادش دادی لب فرو بندد از ابراز نیاز دلِ کوبنده سپارد بر خاک فاش با تو نکند این همه راز من همانم که تو می ترسیدی شعله سازد لب خاموشش را مُهر سردی زدی و رفتی تا از خلأ پر کند آغوشش را خیره بر خواب و خیال تو گذشت عمر صدساله ی تنهایی من "بی تو، مهتاب شبی" عمری بود در پسِ کوچه ی لیلاییِ من من همانم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1396 15:50
عطر تنت می ارزه به هر چی که تو دنیاس انگار تو باغ بهشتش باغبون بودی اغراق نیس اینکه بگم دنیام طوفان بود تو کنج آغوشت منو امن و امون بودی با هر نگاهت سختیامو ساده می کردم دریای دل تو سینه ته، خاموش و آرومی زیبا ترین رنگم شده بی رنگی حرفات تو بی ریایی رو برام معنا و مفهومی میلاد تو شد مبدأ تاریخ دل بستن تحویل سال عاشقی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1396 13:15
برای شعر زخمی ام قافیه ی تو مرهم است در این سیاه روز و شب نبودن تو ماتم است غمی نشسته در دلم که از دلم نمی رود نگاه کن که رنج من تمام رنج عالم است تمام خنده های من بدون تو تصنّعی است هوای چشم های من همیشه ابر و نم نم است تمام روزهای من بدون تو حرام شد تمام ماه های من بدون تو محرّم است نشسته ام به انتظار و این خزان بی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهرماه سال 1396 15:45
در این شهر هزاران توی بی روزن هوای روشنی کم بود و دیگر نیست برای التهاب زخم های باز کسی دنبال مرهم بود و دیگر نیست به خاطر دارم آن یاری که از دل رفت هیاهویی درونم بود و دیگر نیست خیال نازکی از سر گذر می کرد کنارِ خواستن، غم بود و دیگر نیست نه تنها غم که حتی خواستن گم شد در افسونی که آن هم بود و دیگر نیست کلامی بود و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهرماه سال 1396 15:32
شعله های عشق خاموشِ تو اند یاد ها اینک فراموشِ تو اند مثنوی ها خیزد از دامانِ آن بیت هایی که هماغوشِ تواند
-
اشک های اسلحه
جمعه 21 مهرماه سال 1396 15:30
دلتنگی هایم را فشنگ می کنم و در اسلحه می گذارم تو رانشانه می روم که آینه ی تمام قد منی همسنگر نه... هم سرنوشتم بگذار خون بچکد تا مگر میان خاکستریِ جنگ، یادی کنیم از سیب ها و انارهای باغ کودکی شمعدانی های حیاطِ خانه و لبهای سرخِ "او"... خون می چکد و می اندیشم گل های دامنش این بار به کدام سو می رقصند؟......
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 دیماه سال 1394 10:11
این منم آهنگِ درآمیخته جانِ کلامی که به هم ریخته شعلۀ رقصی که به تن سوخته جرعۀ آبی عطش افروخته شاهد تاریکی شب های شعر خستۀ متشنّجِ تب های شعر حادثه ام! حبسِ صلاح و سکوت راهبه ام بر لب مرز سقوط راهبه ام، فاحشه ای در نهان رازِ همآغوشِ هزاران دهان مرده که در گور به هوش آمدم یک جسد گور به دوش آمدم مرده بدم، زندگی ام...
-
پری
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1393 22:30
شهری از عشق های نافرجام باغی از خاطرات بیهوده کوچه ی اشک های بی پایان خانه خنده های فرسوده یک پری با دو بال خاک آلود بر تنش اشک های مهتاب است خلأیی به رنگ خواهش نور توی رگ های کوچه ی خواب است روی خوبش چو صورت خورشید از لبانش چکامه می بارد بر زمین دانه های اشکش را هرقدم قطره قطره می کارد می رود در هجوم تاریکی با شب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1393 09:30
در لابلای رنگ های خاکستری شهری که هوا را از خاطر برده است، من تو را نفس می کشم و خودم زندگی می شوم!...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 19:32
حال شعر نگفته ای دارم در دلم درد خفته ای دارم در گلویم به جای شعر و شراب سیب کال نهفته ای دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 آبانماه سال 1393 18:49
گریه هایم را دوست بدار... آبی که از چشمه های زمین می جوشد, زلالی بارانی است که آسمان فروریخته... کسی هنوز نمی داند آب ها اول در زمین بودند یا در آسمان... من هنوز نمی دانم اول بار من در تو ویران شدم یا تو در من... گریه هایمان دوام ویرانیمان در هم است... گریه هایم را دوست بدار!...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1393 17:18
این روزها زمین بر دوشم است... و آسمان زیر پایم را خالی می کند... نه راهی هست نه آهی... زیستن، جبری است که آن را در اختیارم گذاشته ای!...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 آذرماه سال 1392 22:12
عبور کرد هوایی که با شمیم تو آمیخت حریر نازک دستی به گیسوان من آویخت شکست چهره ی مهتاب میان برکه ی خاموش به بی شکیبی اشکی که چشم من به دلش ریخت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 20:50
غزلی شعله ورم, قافیه ام سوختنی که نه خامش شدنی هست و نه افروختنی بیت بیتم گره خورده به سرانگشت خدا شعر محضی که نه راز است ,نه آموختنی
-
دل آلوده دامن
جمعه 18 مردادماه سال 1392 16:27
که را گویم غم عشقش, که تاب آرد شنیدن را؟ از این حسرت که سوزاند دل او را , دل من را هزاران عمر در هر لحظه با او عاشقی کردم هزاران مرگ , بر من آزمایش کرد مردن را از این آشفتگی ها کاش جانی با خبر می شد که می آمیخت _سرخوش_ با خودش آغوش دشمن را همان جانی که گم شد در فریب چشم آرامی و گم کرد او از آن پس راه منزل های ایمن را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 تیرماه سال 1392 22:59
در این شهر پر از هجوم ، پر از هجوم تکرارها و همیشه ها، کسی حتی شبیه تو نیست که سر تنهایی ام را روی شانه آرامشش بگذارم در این شهر هزاران چشم کسی حتی نمی تواند تکرار نگاه تو باشد همین است که تو را به جهانی نا دیدنی پیوند می زند همین است که دیگر نمی بینمت!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 13:09
آب همان نور است اما خیس!... و " او " بر زمین عشقی است که خود را رسوا ساخته... به همین سادگی!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 13:07
بغضت را در آغوشم بشکن بگذار خرده هایش در جانم فرو رود برایت از این خرده باران ها فانوسی می شوم نه اینکه راهی را روشن کنم یا خانه ای را... تنها برای آن که تا آخرین شعله تورا نفس بکشم!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 23:19
گاه حس می کنم ژاکت بلندی شده ام از دردهای به هم بافته... اما بپوش مرا گرمت می کنم!...