-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1391 01:50
چگونه با تو بگویم از آنی که در من است و مرا دیوانه کرده است؟؟!...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1391 01:47
گل نبودم که تاب خزان نیاورم درختم بر تنم هاشوری است از خط خزان های بی شمار ورق زدنم تبر می خواهد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 12:21
چون قایقی به ساحل صحرا نشسته است چشمی که خالی از تو به دریا نشسته است غوغا گذشته از دل بی رونقی که باز تنها به باد رفته و تنها نشسته است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 12:19
شعر را بگذار تا شاعرش بگوید برای من از تو نگاهی از من آهی...
-
شعر سخت!
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 12:18
از هرچه سخت دیدن اشکات سخت تر بر روی برف ها رد پاهات سخت تر رفتی چنان که وقت تماشا نباشدم آنقدر در منی که تماشات سخت تر رفتم خیال تازه تری دست و پا کنم پیمودن مسیر خیالات سخت تر عاشق شدی چه سخت به چشمان عاشقم عاشق شدم به گرمی دستات سخت تر تن را تنت چه تنگ در آغوش می کشید حالا تنیده ام به تمنّات سخت تر سختی کشیده ایم و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 خردادماه سال 1391 20:05
بار دیگر به بندت آمدم...آری... و تو آیا هیچگاه با رحم آشنا بوده ای؟ بار دیگر به بندت آمدم..آری... گل ها گریه می کنند گل ها برایم گریه می کنند و بغض گلوی پنجره ها را می گیرد درد بر جان دیوار می نشیند از غم من! من در غم غم در من بی صدا شعله می کشد و بغض در گلویم به خود می پیچد مرگ هم می گریزد از من! بار دیگر به بندت...
-
غریبانه
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 11:26
بغض شکسته گونه ی تر شانه ای که نیست تکرار خنده های تو در خانه ای که نیست برجای مانده ای که تورا جست وجو کنم هم چون پرنده در هوس دانه ای که نیست عمری میان آتش و با خویشتن به جنگ آن هم فقط به خاطر بیگانه ای که نیست در آسمان ستاره ای آتش گرفته ام روی زمین فدایی جانانه ای که نیست باری به دوش می کشم از جنس حادثه در متن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 20:15
خورشید بهانه ای بیش نبود زمین به هرحال دور تو می چرخید... برای زمین سکوت بهترین حرف عاشقانه بود و در تداوم این سکوت آرام ارام می فرسود سر انجام یک روز از او حفره ای ماند که تو در آن سر خوردی!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 20:13
خستگی مرا احاطه کرده است.. خام سوخته ام ! پرواز را سینه خیز رفته ام! احساس می کنم همیشه وارونه بوده ام مثل کسی که افتاب را پارو می کند از پشت بام...همیشه وارونه بوده ام... خفاش فیلسوفی است که وارونه به اندیشه فرو می رود وارونه به مراقبه می نشیند وآفتاب را پارو می کند از ذهنش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 20:09
مبهوت و غمگین با دلی مرده مهر سکوتی بر لبان خورده شکی چو مار آرام و موذی باز از تن توان و تاب را برده یک خانه با اشیاء ماتم بار با صندلی هایی که افسرده همدرد با گل های متروکه آن میز کوچک نیز پژمرده دردی مرا در خویش پیچیده یاری مرا آگاه آزرده جای کسی در لحظه ها خالیست ساعت تو را این بار نشمرده
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 20:03
غروب غم انگیزی است بغض مرا فرو خورده است وهنوز تو را دوست می دارم! باز هم غم هایت را به رویم بتکان تا خواسته باشی مرا من غرق خواهش این خواستن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 20:01
آسمان عاشق زمین شد وهنوز باران حقیقی است...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 20:01
چون اشک در چشمان من جمع می شوی و من شیفته این جهان مواج مشوشم آن گاه ترس من تنها از لغزشی است که همه چیز را دوباره عاقلانه کند!...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 19:59
گریه مرا به خانه می برد وقتی تازه به باغ خاطرات تو رسیده ام!...
-
سرقت
شنبه 20 خردادماه سال 1391 19:56
شبانه به سرقت چشمانت آمده است دزد عاشق! غافل از اینکه پلک هایت سرمستانه از او پیشی گرفته اند!...
-
حوالی تو
شنبه 20 خردادماه سال 1391 19:45
آنجا حوالی تو شعرهایم به رقص در می آیند ومرثیه ها می شکنند و ترانه می شوند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 19:44
برای در آغوش گرفتنت تا ابد باید روی پنجه بایستم شانه هایت -که به مهربانی یک درخت قدیمی است- همیشه مرطوب از اشک هایی متفاوت است دریا پیش وسعت تو به لکنت می افتد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 19:37
تو دلداری تمام ثانیه های غم اندودی صدایت بر تمام دقایق شکسته و روز های زخم خورده مرهم می گذارد تو مسیر رود دلدادگی هستی تورا می توان در چشمانی فتان یافت ویا سر انگشتان نوازشی بر تار گیسویی درخشان همیشه تو اینجا بودی وقتی که می شکستم و وقتی گلوله وارفته ی بغضم را در گلو فرو می دادم تو اینجا بودی در دانه دانه اشک های...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 19:58
درود بر دوستان خوبم متاسفانه طی یک عملیات با متد پت و مت موفق شدم تمام مطالب وبلاگ مظلومم رو از دست بدم سپس با عملیاتی التماس گرایانه به تعداد اندکی از بازماندگان آن مرحوم دست پیدا کردم اگر خداوندگارمان دوست بدارد به زودی و صد البته با متدی تدریجی در جهت بازیابی عزیزان تازه گذشته تلاش می کنم ! بدرود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 19:43
ساعتی که لحظه ی رفتنت را درجا زده بود لحظه ی آمدنت را قاب می گیرد زندگی معنایی است ک تو به ثانیه ها می بخشی ! وقتی نگاهت می کنم عاشق تر می شوم تقصیر من نیست که حقیقت در تو حقیقی تر است و همه چیز در تو خواستنی تر ! خاموش می رفتم که خاطره شوم و تو ناگهان "ناگهان" من شدی دریافتم که تمامی شعرها از آن یک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 19:43
ب ه قدر گفتن یک شعر با تو می مانم نفس نفس به نفس هات شعر می خوانم برای صید دل نازکت همین کافیست تو را به خواندن یک عاشقانه بنشانم حدیث کوچک یک عشق ساده ام اما به وقت با تو رسیدن هزار دستانم هنوز با دل تنگم حکایتی داری هنوز گوشه ی دنج دل تو مهمانم تو ای شبیه غزل های نیمه شب بیدار کدام لحظه شکفتی که من نمی دانم بشور تا...
-
۵
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 19:42
زندگیم درد می کند! عبور رهگذری کافیست برای ازهم پاشیدگی به سرطان مبتلا هستم شاید جنونی فراگیر... وخیال کرده ام می شود با دود یک سیگار به قعر اسمان افتاد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 19:41
حیاط را جارو کرده ام باز هم برای نیامدنت انتظار برایم نفس می آورد نیا ! بگذار زندگی کنم...