ساعتی که لحظه ی رفتنت را درجا زده بود
لحظه ی آمدنت را قاب می گیرد
زندگی معنایی است ک تو به ثانیه ها می بخشی !
وقتی نگاهت می کنم
عاشق تر می شوم
تقصیر من نیست که حقیقت
در تو حقیقی تر است
و همه چیز در تو خواستنی تر !
خاموش
می رفتم که خاطره شوم
و تو ناگهان
"ناگهان" من شدی
دریافتم که تمامی شعرها از آن یک "آن" است...
و تو تمامی "آن" من شدی !...
نامه ای در جیبم...
و گلی در مشتم...
غصه ای دارم با نی لبکی...
سر کوهی گر نیست...
ته چاهی بدهید...
تا برای دل خود بنوازم...
عشق جایش تنگ است!
فوق العاده بود... مرسی