از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

ساعتی که لحظه ی رفتنت را درجا زده بود

لحظه ی آمدنت را قاب می گیرد

زندگی معنایی است ک تو به ثانیه ها می بخشی !

وقتی نگاهت می کنم

عاشق تر می شوم

تقصیر من نیست که حقیقت

در تو حقیقی تر است

و همه چیز در تو خواستنی تر !

خاموش

می رفتم که خاطره شوم

و تو ناگهان

"ناگهان" من شدی

دریافتم که تمامی شعرها از آن یک "آن" است...

و تو تمامی "آن" من شدی !...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ق.ظ

نامه ای در جیبم...
و گلی در مشتم...
غصه ای دارم با نی لبکی...
سر کوهی گر نیست...
ته چاهی بدهید...
تا برای دل خود بنوازم...
عشق جایش تنگ است!

فوق العاده بود... مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد