از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

درود بر دوستان خوبم

متاسفانه طی یک عملیات با متد پت و مت

موفق شدم تمام مطالب وبلاگ مظلومم رو از دست بدم

سپس با عملیاتی التماس گرایانه

به تعداد اندکی از بازماندگان آن مرحوم

دست پیدا کردم

اگر خداوندگارمان دوست بدارد

به زودی و صد البته با متدی تدریجی

در جهت بازیابی عزیزان تازه گذشته تلاش می کنم ! بدرود

ساعتی که لحظه ی رفتنت را درجا زده بود

لحظه ی آمدنت را قاب می گیرد

زندگی معنایی است ک تو به ثانیه ها می بخشی !

وقتی نگاهت می کنم

عاشق تر می شوم

تقصیر من نیست که حقیقت

در تو حقیقی تر است

و همه چیز در تو خواستنی تر !

خاموش

می رفتم که خاطره شوم

و تو ناگهان

"ناگهان" من شدی

دریافتم که تمامی شعرها از آن یک "آن" است...

و تو تمامی "آن" من شدی !...

به قدر گفتن یک شعر با تو می مانم  

نفس نفس به نفس هات شعر می خوانم

برای صید دل نازکت همین کافیست

تو را به خواندن یک عاشقانه بنشانم

حدیث کوچک یک عشق ساده ام اما

به وقت با تو رسیدن هزار دستانم

هنوز با دل تنگم حکایتی داری

هنوز گوشه ی دنج دل تو مهمانم

تو ای شبیه غزل های نیمه شب بیدار

کدام لحظه شکفتی که من نمی دانم 

بشور تا به هوایت قصیده پاره کنم 

بساز تا به نوایت غزل بسوزانم 

شکسته ام به سرانگشت مهربانی ها 

تو با نوازش یک برگ گل بمیرانم

تویی طراوت باران  تویی شکوفه ی صبح

تویی صداقت سبزآبی بهارانم

۵

زندگیم درد می کند!

عبور رهگذری کافیست

برای ازهم پاشیدگی

به سرطان مبتلا هستم

شاید جنونی فراگیر...

وخیال کرده ام

می شود با دود یک سیگار

به قعر اسمان افتاد...

حیاط را جارو کرده ام

باز هم برای نیامدنت

انتظار

برایم نفس می آورد

نیا !

بگذار زندگی کنم...