از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

پری

شهری از عشق های نافرجام

باغی از خاطرات بیهوده

کوچه ی اشک های بی پایان

خانه خنده های فرسوده


یک پری با دو بال خاک آلود

بر تنش اشک های مهتاب است

خلأیی به رنگ خواهش نور

توی رگ های کوچه ی خواب است


روی خوبش چو صورت خورشید

از لبانش چکامه می بارد

بر زمین دانه های اشکش را

هرقدم قطره قطره می کارد


می رود در هجوم تاریکی

با شب تیره در مجادله است

دور تا دور او احاطه ی شب

مثل ماهی که در محاصره است


گریه را در گلو فرو داده

بغض را در ترانه پیچیده

باغ محزون سوگواری را

با قدم های خویش رقصیده


برگ اندوه در بغل دارد

نبض پنهان شهر خاموش است

مادر کودکان سرگشته

گرمی بی قرار آغوش است


گو که معنای عشق او باشد

در شبی بی مثال از شب ها

تا که خواند روایت امروز

تا چه باشد حکایت فردا...