از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

قسم خورده بودم که اشکم نریزد


برای فروغ نگاهی

که در باورم روزگاری 

مرا دوست می داشت


و اینک دو فنجان یخ بود

دلم ساده بر هم نریزد


ولیکن نمی شد

نمی شدکه ویران نباشم...


پس از رفتن او نمی شد 

چو طفلی که گم کرده خانه

هراسان و گریان نباشم...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد