مبهوت و غمگین با دلی مرده
مهر سکوتی بر لبان خورده
شکی چو مار آرام و موذی باز
از تن توان و تاب را برده
یک خانه با اشیاء ماتم بار
با صندلی هایی که افسرده
همدرد با گل های متروکه
آن میز کوچک نیز پژمرده
دردی مرا در خویش پیچیده
یاری مرا آگاه آزرده
جای کسی در لحظه ها خالیست
ساعت تو را این بار نشمرده
جای کسی در لحظه ها خالیست...مصرع های کوتاه و خوش آهنگ..تصویر سازی عجیبی داری شما غزلک..صندلی های افسرده...گلهای متروک..میز پژمرده..زیباست