بغض شکسته گونه ی تر شانه ای که نیست
تکرار خنده های تو در خانه ای که نیست
برجای مانده ای که تورا جست وجو کنم
هم چون پرنده در هوس دانه ای که نیست
عمری میان آتش و با خویشتن به جنگ
آن هم فقط به خاطر بیگانه ای که نیست
در آسمان ستاره ای آتش گرفته ام
روی زمین فدایی جانانه ای که نیست
باری به دوش می کشم از جنس حادثه
در متن داستان غریبانه ای که نیست
خالی ترم از آن که تمنا کنم تورا
در سینه نیست جز دل دیوانه ای که نیست!...
سلام. خیلی قشنگ بود ...
اوزان جدید میپروری غزلک
روزگارم هم اوزان جدید پیدا کرده!!!!