از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

از دوست داشتن

دردم از شعر است و درمان نیز هم... غزل قراگزلو با همه ی دل تقدیم می کند

اشک های اسلحه

دلتنگی هایم را فشنگ می کنم 

و در اسلحه می گذارم


تو رانشانه می روم که آینه ی تمام قد منی

همسنگر نه...

هم سرنوشتم


بگذار خون بچکد تا مگر میان خاکستریِ جنگ،

یادی کنیم از

سیب ها و انارهای باغ کودکی

شمعدانی های حیاطِ خانه

و لبهای سرخِ "او"...


خون می چکد و می اندیشم گل های دامنش این بار به کدام سو می رقصند؟...


دلتنگی هایمان تمام شد

و پوکه های بر زمین ریخته

اشک های اسلحه اند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد