با تک تک اشعارت ارتباط برقرار کردم
با سیب کال در گلو، اختیار نداشته، سرانگشت خدا، ترجمان شکستن از دوست، تکرار محال، نور خیس، فانوس خرده های بغض او برای تنفسش، تار و پودی از درد، تورق تبر و ... و
آنجا که اشکانت چهره مهتاب را می شکند.
این اشعار مرا آموخت حد عمیق و لطیف اندیشیدنتان را.
طبعتان بی اندازه ستودنی است و دلشادم که با شما آشنایم.
از این به بعد حق هم صحبتی با شما را بیشتر پاس می دارم.
سپاس
بنده هم بسیار ممنون و سپاسگزارتان هستم...در باور من شعر آیینه ای است که هرکس خود را در آن می بیند...دعا کنید که که خشکسالی جهانی شامل طبع شعرم نشود!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
با تک تک اشعارت ارتباط برقرار کردم
با سیب کال در گلو، اختیار نداشته، سرانگشت خدا، ترجمان شکستن از دوست، تکرار محال، نور خیس، فانوس خرده های بغض او برای تنفسش، تار و پودی از درد، تورق تبر و ... و
آنجا که اشکانت چهره مهتاب را می شکند.
این اشعار مرا آموخت حد عمیق و لطیف اندیشیدنتان را.
طبعتان بی اندازه ستودنی است و دلشادم که با شما آشنایم.
از این به بعد حق هم صحبتی با شما را بیشتر پاس می دارم.
سپاس
بنده هم بسیار ممنون و سپاسگزارتان هستم...در باور من شعر آیینه ای است که هرکس خود را در آن می بیند...دعا کنید که که خشکسالی جهانی شامل طبع شعرم نشود!